-
ادم برفی
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 12:12
یادت اون روز برفی وسط فصل زمستون تو پریدی پشت شیشیه من زدم از خونه بیرون یادت اشاره کردی آدمک برفی بس از م واسه ساختنش رو برفا هرچی که دارم ب با زم گوله گوله برف سرد و روی همدیگه می چیدم شاد و خندان بودم انگار که به آرزوم رسیدم رو پیشونیش با یه پولک یه خال هندو گذاشتم واسه چشماش دو تا الماس جای پوس گردو گذاشتم رو سینش...
-
خدانگهدار....
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 12:00
امشب غریبانه کو چه را گذشتم. فردا شهر غریبی را سفر ... امروز تاریکتر از شب ٬ فردا را نمی دانم! دیروز را مانده ام ٬ امروزم نیامده ٬ فردا...! تمام نوشته هایم خط خط قدم هایی است که ناتوان ٬ به سویت شتابزده می آیند. ولی بی فایده از ندیدن تو کوچه را بر می گردند. به امید فردایی که نمی دانم... صدای برگشتنی زمزمه ی کوچه می...
-
یه پنجره......
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:57
یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ یک پنجره که دست های کوچک...
-
دلم برات خیلی تنگ شده
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:55
دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟ در آواز شب اویز های عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها...
-
مهربانم
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:52
مهربونم: کاش میدانستی چه دردی در این صدا زدن ها نهفته کاش می دیدی تمام اشتیاق و حسرتی که در پشت خیسی چشمانم مات و مبهم به زنجیر کشیده شده داغی اشکهایم گرمی نگاهت را بر گونه هایم حمل می کنند دلم تنگ است دلم برایت تنگ است دلم برای با تو بودن تنگ است میدانی....دلم برای حرف هایت درد دلهایت برای نوازش هایت ... دلم بدجوری...
-
مونس شب هایم
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:51
چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود می بینم. نمیدانم این چه نیروئی ست که مرا به سوی تو می کشاند ! هروقت که تنهایی ها به سراغم می آید یاد توست که مرا از آن جدا می کند، یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یا توست که من زنده ام. یاد تو به من امید می دهد،امید به زندگی. مونس شب های بی قراری ام دوستت دارم. تحمل کردن زیباست...
-
انتظار....
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:48
این روزا که میگذرد احساس می کنم یکی از جاده های پر و پیچ و خم و مه آلود زندگی منو به سوی خود می خواند..... برای پیدا کردنش همه جا را می گردم از هر پنجره بازی به امید اینکه اورا ببینم سرک می کشم ولی نیست...... روزها منتظر یه قاصدک تا خبری برایم بیاورد ولی قاصدکها هم نشانی من را گم کرده اند...... شبها آسمان را نگاه می...
-
به یاد اوکه بودن را ممکن ساخت
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:46
لحظه نبودن نیستن ها ، اگر منت می نهی بر کلام من ، با حترام سلامت می گویم و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند. و برایم دلسوزی کردند. البته به روش خودشان که همان سکوت تکراری بود و یادآوری خاطرات با تو بودن. دست نوشته ات را می...
-
کجایی عشق؟؟
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:43
خیلی تنهام ... از تنهایی خسته شدم ... منتظر یه عشقم ... یه عشق حقیقی ... کاش یه عشق واقعی میومد و من و همراش می کرد ... کاش همه ی عشقها واقعی بودن ... مثل کویری که منتظر بارونه ... کاش ... نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل...
-
به خدا نمیری از یاد
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 11:16
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک اون صـدای مهـربون ،...
-
ای کاش>>>>
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 11:14
من شدم شاعری بی شعر ؛ شدم عاشقی بی عشق شدم مثل یه آینه ی زنگار گرفته که هیچ کلمه یی دوست نداره از جلوش رد بشه آره تو اون کلمات عشقی هستی که به من اعتنایی نمیکنی تو اون معشوقی هستی که بی تو عشق من هم بی معناست تو اون معشوقی هستی که کششی به این عاشق بیچاره نداری منم اون شاعر بی عشقم که بالاخره ناپاکی درونم بیچارم کرد...
-
من تو رو دوست دارم<<<<>>>>>>
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 11:03
من تو رو دوست دارم اندازه ی دنیا نمی تونم که بمونم بی تو اینجا شبا وقتی می مونم خسته و تنها تا بیای می شمرم ثانیه ها را تو همونی سهم من از عاشقی و آشنایی اگه دوری اگه نزدیک با دل من همصدایی غمگین و تنها بودم و قتی تو پیدا شدی گل بارون شدی واسه تشنگیهام یه بهانه تا من بمونم اینجا من می خوام پنجره ها رو به خورشید وابشه...
-
توکاری کردی؟؟؟؟؟
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 11:01
تو کاری کردی که کافر نکرده به هر کس گفتمش باور نکرده تو همچی کفتر عشقو پروندی که تو هیچ آسمونی برنگرده تو کاری کردی که دشمن نمی کرد که دشمن سهله اهریمن نمی کرد من اونقدر با وفا بودم که جز تو کسی ظلمی چنین با من نمی کرد چوبه ی دارو بستی پای دار ما نشستی طناب دار و بافتی کار دل ما رو ساختی هزار دفعه شمردم با هر کدومش...
-
وقتشه
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 10:59
وقتشه وقتشه رفتن وقتشه وقتشه از تو گذشتن وقتشه فرصت تولد دوباره نیست مردن دوباره ی من وقتشه دیگه دیره واسه گفتن این کلام آخرینه فرصت ضجه نمونده لحظه های واپسینه دیگه با عاطفه دشمن واسه دلتنگی رفیقم توی شط سرخ نفرت بی صدا ترین غریقم من عروسک کدوم بازی وحشت من عروس زخمی کدوم تبارم که مثل تولد فاجعه سردم که مثل حادثه...
-
به خیالم
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 10:58
به خیالم که تو دنیا واسه تو عزیز ترینم آسمونها زیر پامه اگه با تو رو زمینم به خیالم که تو با من یه همیشه با وفایی به خیالم که تو با من دیگه از همه جدایی من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من می خوام بیای بمونی من و تو چه بی کسیم وقتی تکیه مون به باده بد و خوب زندگی منو دست گریه داده ای عزیز هم...
-
این روزا
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 10:54
این روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه گردای رو آیینه ها فقط غم زندگیه این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه مشکل بی ستاره ها یکم ستاره چیدنه این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه جای نگاه عاشقت باز...
-
فردا؟؟؟؟؟؟؟؟
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 10:47
خدا وصیت منا گوش بده ناممو بخون شاید دیگه من نباشم مواظب عشقم باش میسپرمش بهت میرم تموم تاروپودما یه وقت نیاد برنجونیش کسل کنی وجودما خدا یه وقت کسی نیاد برسه قلب سادشا کسی نیاد تو زندگیش بشینه زیر سایشو بهش بگه دوستش دارم خیلی بده زمونمون خداسپردمش بهت مواظب عشقم باش فردا قراره من وتو از همدیگه جدا بشیم فردا قراره...
-
تقدیم به اون کسی که منا خورد کرد ورفت A
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 22:38
کاش از اول میدونستم واسه من موندنی نیستی یادته موقعه رفتن از ته دل میگریستی دل تو پراز فریبه واست از جونم گذشتم حرمت وشکستی رفتی هنوزم غریبه نیستی کاش از اول میدونستم که توهم تنهام میذاری توبودی بود ونبودم اما نه دوستم نداری الهی که یه اب خوش از تو گلوت پایین نره الهی توی زندگیت بیفته صذهزار گله الهی چشمای سیاه وفا لز...
-
فرق من وتو همینه........
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 21:00
روی یک طاقچه ی سنگی • • • می یونه دو قاب رنگی " " بودن من و تو با هم • • • داره تصویر قشنگی " " عکس تو ، تو قاب خاتم • • • در حصار خالی از غم " " حتی در مرگ تنه من • • • نمیگیره رنگ ماتم " " عکس من برعکس تو عاشقترینه • • • چون هنوزم عاشقه تو نازنینه " " الهی...
-
داغ تنهایی
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:56
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج اشک...
-
داستان هیچ کس
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:51
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو . صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد . روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت . مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد . هیچ کس اونو نمی دید . همه , همه آدمایی که می اومدن و می رفتن همه...
-
بی وفاییت.....
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:49
تو می رفتی وآهنگ غم انگیز قدمهایت به سویم باز می آمد. واندوه تنهایی خرمن گل های عشقم را خزان می کرد. تو می رفتی ومن همچون پرستو های غمگین درفضای آسمان های تیره پر می گشودم... تو میرفتی ومن با اشک هایم شعله های عشق و آتش و اندوه را می پوشاندم... تو رفتی وحتی نگاهی به پشت سرت نکردی که مرا ببینی که هنوز نگاهت می کردم.......
-
ای مهربان......
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:47
عشق مرا در نگاهت تیره و تار مکن ، ای مهربان نور چشمانت را برایم خاموش مکن، ای مهربان من سوخته ام از این شرار عشق، تو مرا دریاب خرقه پوش از این باران عشق شدم ،تو مرا دریاب قفل سنگین قلبت را برایم باز کن، ای نازنین شعر سپید عشقت را برایم آغاز کن، ای نازنین می خواهم تو را، در این لحظه های سخت با من باش می گذارم نام تو...
-
عاشق
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:41
عاشق عاشق تر نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق نبودش امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ٬ تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ٬ تو که رفتی هوای خونه تب داره ٬ داره از در و دیوارش غم عشق تو می باره ٬ دارم می میرم از بس غصه خوردم ٬ بیا برگرد تا از عشقت نمردم ٬ همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت ٬ دیدی رفت و دل ما رو...
-
برات مینویسم.....
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:38
برات می نویسم دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی من می نویسم .. ...من ... می نویسم دوست دار میگن لبخند ربطی به مرگ نداره ولی تو بخند تا من برات بمیرم بوسه زلب های تو در خواب گرفتم...
-
از من نپرس؟؟؟؟؟
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:33
از من نپرس چقدر دوستت دارم اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم بگو معنی تمرین چیست ؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟ بریدن از خودم را ؟ مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی...
-
عشق اولم تو بودی
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:29
عشق اولم تو بودی تو که قلب منو ربودی حالا تنهای تنهام من اسیر کوه غمهام من نمی دونم کجایی تو نشینم تا بیایی تو دل من واسه تو تنگه هنوزم با تو یکرنگه فدای خنده هاتم من توی رویا هم باهاتم من چرا امشو پریشونم خودم حتی نمی دونم من به غیر از تــــو نخواهم ، چه بدانی ، چه ندانی از درت روی نتــــــــابم ، چه بخوانی ، چه...
-
نخواست او
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:16
خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد رها کنی برود از دلت جدا باشد به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد رها کنی بروند تا دو پرنده شوند خبر به دورترین نقطه...
-
هرشب؟؟؟؟؟؟؟؟/
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:03
هر شب از نو می نویسم قصه ی عاشقیامو می خوام از تو پس بگیرم همه ی خاطره هامو نمی خوام بشکنم آسون به تلنگر خیالت نمی خوام بسوزم هر شب توی رویای محالت منو از سفر نترسون قصه گوی بی وفایی من تو رفتن ریشه دارم نمی ترسم از جدایی نمی خوام فرهاد قصه بشم و بی تو بمیرم ا گه شیرینم بدونی عشقمو ازت می گیرم فکر نکن وقتی نباشی شعر...
-
دل من بازم گرفته>>>>.<<<<<<<
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:00
میگویند یک دقیقه طول میکشد تا شخص خاصی رو بیابی یک ساعت طول میکشد تا او را ستایش کنی یک روز طول میکشد تا دوستش بداری اما یک عمرتا فراموشش کنی... دل من باز هم گرفته ابری اما نمیباره توی غربت خونه کرده آسمون بی ستاره خسته از پاییز سردم خسته از سکوت خونه با من بی کس و تنها گل من نا مهربونه کاشکی تا آخر دنیا میشدی همدم و...