یه روزی

یه روزی یه جایی،یه دل شکستی

      دلت اومد دل منو شکستی

 یکی عاشقت شد،به پاش نموندی

    رفتی دلو به یار دیگه بستی

  چه راحت چه آسون ازم گذشتی

  نمیشه باورم دوستم نداشتی

  به غیر من یکی دیگه را داشتی 

    آخه چرا منو تنها گذاشتی

   منو با غصه و غم ها گذاشتی 

نظرات 71 + ارسال نظر
میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

سلام ممنون که اینهمه وقت میذاری میای بیشم وبت عالی شده

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

به دنیا می آییم تنها برای چند لحظه این رویداد غم انگیز زیباست

میمیریم تنها برای چند لحظه ، این پدیده غم انگیز زیباست

دیگر چه فرقی می کند چشم هایمان باز باشد یا بسته؟




آمدن همان رفتن است

دنیا آنقدر ها هم که می گفتند قشنگ نیست

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

خداحافظ دوران کودکی من ---------------- خداحافظ عروسک ، آب ، خرس کوکی من

خداحافظ زمان با کبوترها پریدن ------------دویدن روی طاق آسمان را خواب دیدن

زمان گفتگوهای شبانه با ستاره ---------- جهانی ساختن با ابرهای پاره پاره

خداحافظ زمان آدمکهای خیالی ------------ زمان چیدن گلهای سرخ باغ قالی

خداحافظ تمام لحظه های مهربانی --------- زمان دوستیهای قشنگ آسمانی

زمان خوب قهر و آشتی با شاپرکها --------- سفر تا مرز دنیا ، همسفر با قاصدکها

خداحافظ زمان باور معنای خوبی ----------- سفر تا بام دنیا با خیال اسب چوبی

خداحافظ زمان بی بهانه شاد بودن --------- پر ازشوق و پر از عشق و پر از فریاد بودن

خداحافظ تمام خاطرات خوب و شیرین ------ خداحافظ بلور خاطرات ترد و رنگین

خداحافظ تمام سالهای خوب و زیبا --------- تو یک سوی و تمام سالها آن سوی دنیا

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

به روز مرگ،چو تابوت من روان باشد / گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو،دریغ،دریغ / به دام دیو درافتی،دریغ آن باشد
جنازه ام چو ببینی مگو فراق،فراق / مرا وصال و ملاقات،آن زمان باشد
مرا به گور سپردی مگو وداع،وداع / که گور پرده ی جمعیتِ جنان باشد
فرو شدن چو بدیدی،بر آمدن بنگر / غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد
تورا غروب نماید،ولی شروق بود / لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست؟ / چرا به دانه ی انسانت این گمان باشد؟
کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد / ز چاه،یوسف جان را چرا فغان باشد؟
دهان چو بستی از این سوی،آن طرف بگشا / که های هوی تو در جوِ لامکان باشد

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

جدایی را که خواست؟
من یا تو؟
من که دیوانه وار دوستت داشتم
یا که تو عاشقانه مرا می خواستی
من که می دانستم بی تو میمرم
یا تو که به امید من زنده بودی
جدایی را که خواست ؟
من که در چشمانم شب و روز عکس تو بود
یا تو که در چشمانت عشق من فریاد می زد
جدایی را که خواست ؟
من که هنگام وداع با بی صدایی فریاد میزدم "دوستت دارم"
یا تو که هنگام رفتن به یاد اولین دیدار اشک می ریختی
من یا تو ؟
کدام یکی از ما جدایی و فراغ را خواست؟
نمی دانم اما می دانم
خدا در آن دخالت داشت...

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

پرستو ها چرا پرواز کردید
جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند
به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی
برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان
ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
خداحافظ
خداحافظ طلوعم
خداحافظ غروبم
خداحافظ تو ای تنها امیدم
خداحافظ تو ای تنها امیدم

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

در مدرسه از نشاط من کم کردند ، از فرصت ارتباط من کم کردند ، هر وقت به هم عشق تعارف کردیم ، از نمره ی انضباط ما کم کردند

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

ای غزل ترین ترانه ، اگر تو نباشی من هم برای همیشه مانند ستاره ای کوچک ناگهان از نظرها محو خواهم شد ، پس بمان تا بمانم

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

ای خوب ، تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم ، آرزویم همه سرسبزی توست ، دائم از خنده لبانت لبریز ، دامنت پر گل باد .

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

زندگی درک همین امروز است ، ظرف دیروز پر از بودن توست ، شاید این خنده که امروز دریغ کردی ، آخرین فرصت همراهی ماست .

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

تا خاک مرا به قالب آمیخته اند
بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند
من بهتر از این نمی توانم بودن
کز بوته مرا چنین برون ریخته اند

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

ای دل تو به ادراک معنا نرسی
در نکته زیرکان دانا نرسی
امروز ز می و جام بهشتی می ساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وزبسترِ عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

میثم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ب.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

نه یادم می کنی نه می روی یاد
به نیکی باد یادت ای پریزاد
عجب نبود کنی فایز فراموش
فراموشی است رسم آدمیزاد

سعید پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ http://saeedonly4u.blogfa.com/

سلام [گل]

** سایه عشق ** به روز شد [لبخند]

مثل همیشه با یه داستان عاشقانه جدید آپم [خونسرد]

خوشحال میشم بهم سر بزنید [چشمک]

[گل]

[خونسرد]

[بدرود]

مهدیه پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ق.ظ http://www.flowers5.blogfa.com

وااااااااااای وبلاگت واقعا نانازه خیلی دوسش دارمهمه ی شکلارو یه بار زدم

س.م پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://chovrash.blogfa.com

بالاخره ما نفهمیدم این وبلاگ مال میثمه یا مال هاجر یا مال هانیه؟
بله دیگه مردم که وبلاگشون نو میشه قدیمیا رو یادشون میره با کسایی می گردن که هم تیپ و هم صداشون باشه.

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

درون معبد هستی

بشر در گوشه ی محراب خواهش های جان افروز

نشسته در پس سجاده ی صد نقش حسرت های هستی سوز

به دستش خوشه ی پربار تسبیح تمنا های رنگارنگ

نگاهی می کند سوی خدا از ارزو لبریز

به زاری از ته دل

یک دلم می خواست می گوید

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

شب و روزش دریغ رفته و ای کاش آینده ا ست

من امشب هفت شهر آرزوهایم چراغان است

زمین و اسمانم نور باران است

کبوتر های رنگین بال خواهش ها

بهشت پر گل اندیشه ام را زیر پر دارند

صفای معبد هستی تماشایی است

زهر سو نوشخند اختران در چلچراغ ما می ریزد

جهان در خواب

تنها من در این معبد در این محراب

دلم می خواست

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

بنداز پای جانم بارز می کردند

که من تا اوج بام ابرها پرواز می کردم

از آنجا با کمند کهکشان

تا آستان عرش می رفتم

در آن درگاه درد خویش را

فریاد می کردم

که کاخ صد ستون کبریا لرزد

مگر یک شب از این شبهای بی فرجام

زیک فریاد بی هنگام

خواب در چشم خدا لرزد

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

دلم می خواست

دنیا رنگ دیگر بود

خدا با بنده هایش مهربان تر بود

از این بیچاره مردم یاد می فرمود

دلم می خواست زنجیری گران از بارگاه خویش می آویخت

که مظلومان خدا را پای آن زنجیر

زدرد خویشتن آگاه می کردند

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

چه شیرین است وقتی

بی گناهی داد خود را از خدای خویش می گیرد

چه شیرین است اما من

دلم می خواست

اهل زورو زر ناگاه ز هر سو راه مردم را نمی بستند

و زنجیر خدا را بر نمی چیدند

دلم می خواست دنیا

خانه ی مهرو محبت بود

دلم می خواست مردم در همه احوال با هم آشتی بودند

طمع در مال یکدیگر نمی کردند

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

کمر بر قتل یکدیگر نمی بستند

مراد خویش را در نا مردی های یکدیگر

نمی جستند

از این خون ریختن ها فتنه ها

پرهیز می کردند

چو کفتاران خون آشام کمتر چنگ و دندان

تیز می کردند

چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آکنده است

چه شیرین است وقتی آفتاب دوستی در آسمان دهر تابیده است

چه شیرین است وقتی زندگی خالی زنیرنگ است

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

دلم می خواست دست مرگ را از دامن امید ما کوتاه می کردند

دلم می خواست در این دنیای بی آغاز و بی پایان که جز گزدو غبار از

ما نمی ماند

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

خدا زین تلخکامی های بی هنگام بس می کرد

نمی گویم پرستوی زمان را در قفس می کرد

نمی گویم به هر کس بخت و عمر جاودان می داد

همین ده روز هستی را امان می داد

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

دلش را ناله ی تلخ سیه روزان تکان می داد

دلم می خواست عشقم را نمی کشتند

صفای آرزویم را که چون خورشید تابان بود می دیدند

چنین از شاخسار هستیم اسان نمی چیدند گل عشقی چنان شاداب را پرپر نمی کردند

به باد نامرادی ها نمی دادند

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

به صد یاری نمی خواندند به صد خواری نمی راندند

چنین تنها به صحراهای بی پایان اندوهم نمی بردند

دلم می خواست یک بار دگر او را کنار خویش می دیدم

به یاد اولین دیدار در چشم سیاهش خیره می ماندم

دلم یکبار دیگر پیش پایش دست و پامی زد

شراب اولین لبخند در جام وجودم های و هو می کرد

غم گرمش نهانگاه دلم را جستجو می کرد

دلم می خواست دست عشق چون روز نخستین هستی ام را زیرو رو می کرد

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

دلم می خواست سقف معبد هستی فرو می ریخت

پلیدی ها و زشتی ها به زیر خاک می ماندند

بهاری جاودان آغوش وا می کرد

جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا می کرئ

بهشت عشق می خندید به روی آسمان آبی آرام

پرستوهای مهرو دوستی پرواز می کردند

به روی بام ها ناقوس آزادی صدا می کرد

مگو این آرزو خام است

مگو روح بشر همواره سرگردان و نا کام است

اگر این کهکشان از هم نمی پاشد

وگر این آسمان در هم نمی ریزد

بیا تا ما فلک را سقف بشکافیم و طرخی نو در اندازیم

به شادی گل برافشانیم و می در ساغر اندازی

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید : تو به من گفتی :

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم :
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم،

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم"
باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید که از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

ای عشق




ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را

اینگونه به خاک ره میفکن ما را

ما در تو به چشم دوستی می بینیم

ای دوست مبین به چشم دشمن ما را



احساس




نشسته ماه بر گردونه عاج .

به گردون می رود فریاد امواج .

چراغی داشتم، کردند خاموش،

خروشی داشتم، کردند تاراج ...

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

بگو کجاست؟



ای مرغ آفتاب!

زندانی دیار شب جاودانیم

یک روز، از دریچه زندان من بتاب

***

می خواستم به دامن این دشت، چون درخت

بی وحشت از تبر

در دامن نسیم سحر غنچه واکنم

با دست های بر شده تا آسمان پاک

خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم

گنجشک ها ره شانه ی من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

این دشت خشک غمزده را با صفا کنم

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

ای مرغ آفتاب!

از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد

دست نسیم با تن من آشنا نشد

گنجشک ها دگر نگذاشتند از این دیار

وان برگ های رنگین، پژمرده در غبار

وین دشت خشک غمگین، افسرده بی بهار

پسرمهربان(امیر) پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ب.ظ http://amermehraban.blogfa.com

ی مرغ آفتاب!

با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد،

آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد،

گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم

تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهای دور

شاید به یک درخت رسم نغمه سر دهم.

من بی قرار و تشنه ی پروازم

تا خود کجا رسم به هر آوازم...

***

اما بگو کجاست؟

آن جا که - زیر بال تو - در عالم وجود

یک دم به کام دل

اشکی توان فشاند

شعری توان سرود؟

میم مثل محبت پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.xraylove.blogfa.com

salam

mamn0on

shoma ham webloge khoshkeli darin

age ba tabadole link movafgein mano ba esme mim mesle mohabat link konid

bad behem khabar bedin ta manam shomaro belinkam

mamn0on

نزدیکم نیا..... پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ب.ظ http://saratany.blogfa.com

بازباران باریدو خیس شد خاطره ها...
آپم...
اگه دوست نداری نیاو نخون...
نمیخوام ناراحت شی....

javid جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ق.ظ http://www.javid-sh2000.blogfa.com

[قلب][قلب]„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„قاصـــــــدک„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„[قلب][قلب]

[گل][گل][گل]„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø „¸javid¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„[گل][گل][گل]

„¸ ¸„ø¤º°¨„¸ ¸„ø¤º°„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„¨¨°„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„º¤ø„¨°º¤ø„

[قلب][قلب]„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„قاصـــــــدک„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„[قلب][قلب]

[گل][گل][گل]„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø „¸javid¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„[گل][گل][گل]

„¸ ¸„ø¤º°¨„¸ ¸„ø¤º°„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„¨¨°„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„º¤ø„¨°º¤ø„

[قلب][قلب]„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„قاصـــــــدک„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„[قلب][قلب]

[گل][گل][گل]„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø „¸javid¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„[گل][گل][گل]

„¸ ¸„ø¤º°¨„¸ ¸„ø¤º°„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„¨¨°„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„º¤ø„¨°º¤ø„

[قلب][قلب]„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„قاصـــــــدک„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„[قلب][قلب]

[گل][گل][گل]„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø „¸javid¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„[گل][گل][گل]

„¸ ¸„ø¤º°¨„¸ ¸„ø¤º°„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„¨¨°„¸ ¸„ø¤º°¨¨°º¤ø„º¤ø„¨°º¤ø„

javid جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ق.ظ http://www.javid-sh2000.blogfa.com

]ø¤º°`°º¤ø,¸¸,ø¤º°`°º¤ø (`v´) ghasedak (`v´) ø¤º°`°º¤ø,¸¸,ø¤°

](♥♥♥------------------♥♥♥javid-sh2000.blogfa.com♥♥♥---------------------♥♥♥)

[گل]ø¤º°`°º¤ø,¸¸,ø¤º°`°º¤ø (`v´) ghasedak (`v´) ø¤º°`°º¤ø,¸¸,ø¤º

javid جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.javid-sh2000.blogfa.com

]ø¤º°`°º¤ø,¸¸,ø¤º°`°º¤ø (`v´) ghasedak (`v´) ø¤º°`°º¤ø,¸¸,ø¤°

](♥♥♥------------------♥♥♥javid-sh2000.blogfa.com♥♥♥---------------------♥♥♥)

[گل]ø¤º°`°º¤ø,¸¸,ø¤º°`°º¤ø (`v´) ghasedak (`v´) ø¤º°`°º¤ø,¸¸,ø¤º

javid جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ق.ظ http://www.javid-sh2000.blogfa.com

شلام من لینکت کلدم توهم منو به اشم وبم بلینک بای

میثم جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ق.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

سلام امروز نیومدی

میثم جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ق.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

سرنوشت بدیه اول راهت رو ازم گرفت

صبح فردا شد دیدم ردپاتو ازم گرفت

تا میخواستم به چشمهای روشن نگاه کنم

مال دیگری شدی و چشم هایت رو ازم گرفت

تو رو جادو کرد یکی با یک چیزی مثل تلسم

اثرش زیاد بود و خنده هایت رو ازم گرفت

تو با من حرف میزدی نگاهت یه جای دیگه بود

خدا لعنتش کنه اون نگاهت رو ازم گرفت

لحظه هایت یه وقت هایی مال دوتامون میشدن

اون حسود اون دو سه تا لحظه هات رو ازم گرفت

میثم جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ق.ظ http://zm-1986.blogfa.com/

برای رسیدن به تو تمامی خاطرات گذشته خودم را به بایگانی ذهن سپردم. اما افسوس.

افسوس که خط اصلی تقدیر من بر روی جاده های انتظار امتدادی بی انتهاست.

هنگامی که کبوتر قلبم بر روی درخت عشق آشیان ساخت به خوشبختی در کنار تو ایمان

آوردم.من کسی را میخواستم که روحی از جنس پران قو و وفاداری شقایق داشته باشد تا

بند بند وجودش را به آرامش ابدی برسانم ودر این جستجو به تو رسیده ام.

اما صد افسوس که زندگی بدون توجه به ما واگن های سرنوشت را از روی ریلش میگذراند

و هنگامی که به من رسید مسافری غریب را پیاده کرد و تو را بی آن که نشانی از من داشته

باشی با خود برد.و من چه هراسی داشتم که نکند برنگردی.

بر سر جاده زندگی نشستم تا شاید پرستویی مهاجر پیغامی از تو بیاورد و اکنون که رفته ای

تنها اشک است که تمامی ندارد.

تو رفتی و بعد از تو باران انتظار چه بی صدا میبارد.

و من در خلوت تنهایی خویش مانند شمع میسوزم.بعد از تو سرگردانی تنها در دشت زندگیم.

سفر تنها سهم من ازچشمان تو بود.دیشب فانوس زندگیم به امید روی تو روشنایی میبخشید

و امشب بی تو در گذرگاه زمان خفته است.اکنون زمان کوچ پرستو ها و نزدیک شدن غروب بر بام

شهر است. من باز آخرین قطرات اشک را روشنایی ستاره های یادت میکنم و نهال عشق را در

گلدان خالی زندگیم میکارم تا در نبود تو خزان تنهایی آن را از پا در نیاورد.

چشم در چشم غروب با قلبی از درد و سینه ای مملو از تنهایی به یاد شبی میفتم که مرا با

نزدیکم نیا..... جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ق.ظ

سلامممممم.......دوست نانازم....بدو بیا آپی کاملا متفاوت کردم...بدو بیا واسم بترکون.....

نزدیکم نیا..... جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ

من خیلی وقته لینکت کردم..........عزیزم......بچه اصفهانی.....اخه اصفهانی حرف میزنی.....

[ بدون نام ] جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ

قشنگ از حرف زدنت معلومه.....بووووووووووووس....عزیزم...الان نمیتونم.....بعدا یادم بیار.....حتما یادت میدم...باید بری توقسمت تنظیمات......

ودود جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ق.ظ http://vadoda.blogfa.com

سلام هانیه جان
مراسم ختم قران داریم برای سیده زهرا موسوی از اول تا دهم محرم
برای شما جز ۸
قبول میکنین؟
لطفا خبرم کنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد