یادت اون روز برفی
وسط فصل زمستون
تو پریدی پشت شیشیه
یادت اشاره کردی
واسه ساختنش رو برفا
گوله گوله برف سرد و
روی همدیگه می چیدم
شاد و خندان بودم انگار
رو پیشونیش با یه پولک
یه خال هندو گذاشتم
واسه چشماش دو تا الماس
جای پوس گردو گذاشتم
رو سینش با شاخه یاس
یه گلوبند و کشیدم
طرح لبخند رو کشیدم
یادم با نگرونی
تو یه ها کردی رو شیشه
دزدکی برام نوشتی
تکلیف قلبش چی میشه
شرم گرم لحظه ها رو
توی اون سرما چشیدم
سرخیش رو پوست سرد
آدمک برفی کشیدم
قلبم رو دادم نگفتم
عاشقونه فکر میکردم
نمیگفتم نمی صرفه
ولی فصل آشنایی
زود گذر بود و گریزون
آخر همون زمستون
رفتی و قصه اون روز
واسه من مثل یه خواب شد
آدمک برفی هم آب شد
کاشکی میشد که دوباره
روبروت یه جا بشینم
یا که رد پات رو برف
توی کوچمون ببینم
کاشکی میشد توی دنیا
هیچ کسی تنها نباشه
عمر آدم برفی هامون
امروز و فردا نباشه
قول میدم تا آخر عمر
بعد تو تا آخر عمر
بی نام
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ