نگو که عاشق منی

مرا که رهامیکنی دروغ در میان چشم های تو داد میزند نگو که عاشق منی نبض تو برای من میتپد اگه دلت به جز حضور من عشق دیگری نداشت هنوز بودی وهنوز در سکوت خلوتم ترانه میشدی عشق تو دروغ بود ومیروم که گفته اند یک گل میان باغچه بهانه ای برای رویش بهار نیست...................................................... 

من از کجاشروع کنم وقتی سراغاز ندارم

یک قلم ویک کاغذ ویک درد همیشگی نمیشه با نوشته ها که همه دردها روبگی یه بغض خام توی گلوم یه دنیا حرف ناتمام آرزوها پشت سرم نگاه من روبروم حرفهای پرشکایتی روکاغذهای خط خطی ازمن فقط مونده به جا قلب پرازشکایتی این کاغذای خط خطی نامه دردای منه جای پای اشک من از گریه های نم نمه غمی نشسته تودلم اشک چه زیباشده باز ترانه هام زمزمه مستی شبها شده باز غم شکستن روبروم که عاشقانه دیدم با اشک غزل شکفتم بابغض غزل چیده ام از کس گله نمیکنم شکایت از دل منه دلم هنوز در حسرت یه آرزوی باطله رفتن من حتمی شده موندن من بی حاصله چه کردم باتو در دنیای عشقم که اینگونه زمن توبریدی چه کردم بادلت ای مهربانم که توعاشقتر ازمن برگزیدی مگرغیراز وفا ازمن چه سرزد که دل را بی وفا خواندی ورفتی مگر غیر از نگاهت به چشمانم که در زد که از ناز چشم خود مگر از دل گرفتی مگر در باغ احساسم چه کم بود که یکبار از وجودش گل نچیدی مگر در قلب من جای توکم بود که از این آشیانه پرکشیدی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد