باید دیوونگیهامو ببخشی / نگاه سرد چشمامو ببخشی
می دونم گاهی حرفام خیلی تلخه / بگو می تونی حرفامو ببخشی
باید گاهی توچشمام خیره شی تا / ببینی تا چه حد غمگین وخسته ام
نمی دونم دخیل دلخوشیمو / به چشمای کدوم آیینه بستم
یه دنیا خاطره تو کوله بارم / منو از زندگی مأیوس کرده
شبای بی چراغ زندگیمو/ پر از تنهایی و کابوس کرده
تو نور روشن روزای بعدی / همون روزایی که آیینه وارن
همون روزای خوشرنگ دل انگیز/ که تو آغوششون پروانه دارن
تو می تونی منو آشتی بدی با / شبای روشن ستاره بازی
تو می تونی کنار من بمونی / تو می تونی منو از نو بسازی
تو می تونی با یه لبخند شیرین / بدیهای منو آسون ببخشی
می تونی به کویر خشک قلبم / تو به آهستگی بارون ببخشی
در صـدر خاطراتم یـاد تو جــا گرفته
یـاد تـو در خیالم رنگ صفــا گرفته
تصویر یـاد رویت در قـاب دل نشسته
این گوش جـان طنین حرف تو را گرفته
خورشید من! حضورت رویای صادقم بود
دیدم به خواب چشمت نور خـدا گرفته
با فـکر خیره بر تـو،دنبـال واژه هستم
بر سطح کاغـذم ،شعر ، مستانه پا گرفته
یک راز ناگشوده بین من وتـو این است
یادت خیـال ما را دائـم چـرا گرفته ؟
آرزو داشتم سایه ای باشی بر سر لحظه های بی پناهم و همسفرم شو ی در سکوت جاده تنهایی ، نیاز من بودی و من نیاز تو بودم، سوز نهان در ساز تو بودم، آرزو داشتم زیر سقفی از مهربانی برای هم بودیم و همچون آینه، صداقت را نثار همدیگر میکردیم
بال های امیدم به شوق دیدن توست که نشانی از پرواز را با خود دارند حالا که هر دَم در نفس های عاشقانه ام حضور داری می توانم بر فراز قله های سر بلند و قد برافراشته، در میان اعصار قرون به دنیا نگاهی عاشقانه بیندازم و فریاد کنم سرود روشن محبت را،
ای کبوتر دیار عاشقی !
بال های امیدم به شوق دیدن توست که نشانی از پرواز را با خود دارند حالا که هر دَم در نفس های عاشقانه ام حضور داری می توانم بر فراز قله های سر بلند و قد برافراشته، در میان اعصار قرون به دنیا نگاهی عاشقانه بیندازم و فریاد کنم سرود روشن محبت را،
ای کبوتر دیار عاشقی !
تو جـاده های انتظار، تو راه بهم نمی رسیم
انـگار میون آدمـا، پـرنده ای تو قفسیم
اسمت شـده آرامشم ، توی تموم سختی هام
ابر بهاری واسه من،با دست توجون می گیرم
اگه نیـایی،بدونِ تو، یکه و تنـها می میرم
با عشق پـاک من و تو، گل میکنه اقـاقیا
از نا امیـدیا نگو، نخون تو از رنگ سیـاه
بیـا دوباره پا بـزار تو کوچه باغ شعر من
تا دوبـاره گل بکنه امیـد رو داغ شعر من
بی وفا عشق من (A)
به خدا اشک من می مونه رو گونم تا بیای پیش من
رفتی و بعد و تو چه زجری کشیدم
هنوز تار موتو به دنیا نمی دم
تورو به خاطراتمون تو منو بی خبر نذار
تورو به اشکمون قسم منو چشم به در نذار
باشه می رم از پیشت خداحافظ عشق من
ببخش روی نامه هام باز چکیده اشک من
دلت موندنی نبود خداحافظ عشق من
حالا که نموندی بگو از من چی دیدی
چه ساده نشستی چه ساده پریدی
بغضمو وقت جدایی هی نگه داشتم به سختی
حتی واسه دلخوشیمم دست تکون ندادی رفتی
پس بذار روی ماهتو دم آخر نگاه کنم
سخت به خاطراتمون با دل خون نگاه کنم
وقت رفتنت نبود خداحافظ عشق من
دلت می شکنه یه روز می دونی قدر اشک من
سخته گفتنش ولی خداحافظ عشق من
من گـنه کار و اسـیرم ای خـدا
مهـر تـو شد دستگیرم ای خـدا
قلب من باشد پریشـان و سیــاه
روشن است از تو ضمیرم ای خـدا
من فقط بـر درگهت دارم امیــد
لطف کن بر من ،که گَردم رو سفید
تـورهـایم کن زِهَــر آلـودگی
ای کلامت مایــه نـور و نـوید
لطف تو باشد ، کنم از خود سفـر
ذکر تو گویم به هر صبح و سحـر
ای خـدا ! آرام کن جـان مـرا
بـر نگـردان ای خـدا از من نظر
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست
گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست
گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست
گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست!
به راستی راز ماندگاری عشق درازنای حیات آدمی چیست؟
و جاودانگی عشق و عاشق و معشوق بر کدامین اصل فطرت
کمال جوی بشری استوار گردیده است؟
چگونه می توان ، قصه ی عشق ناتمام آدمی را تکرار آه ها و
اندوه ها و اشکها و لبخندهای او دانست و آیا می توان هم
راستایی تعریف ناشده ی عشق و عقل را نمایان ساخت؟
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکّرر است
و بدین سان است که در وصف عشق ، ناتمام باید گفت و به
پریشانی باید سرود ، که ناتمام گفتن و به پریشانی سرودن،
نخستین گام در وادی پر از راز و رمز عشق است و عشق
زنجیره ی زرّینی است که با ناز و نوازش فراوان،آسمان مهر
و پاکی و نور را به زمین خاکی و افلاک درون پیوند می دهد.
من هم به عشق ، عشق می ورزم.
چندین که بر شمردم از ماجرای عشقش
اندوه دل نگفتم ، الّا یک از هزار؟
شاید از من خوشش امد
من عشق را در تو
تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
تپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم………..
من بهار را به خاطر شگوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش
خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم ………..
******
اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست
اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست
اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست
اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست
اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست
پس با تمام وجود فریاد میزنم
* دنیای زیبای من دوستت دارم *
رنگین کمان آسمان عشق دور از تو رنگین نیست
آئینه ها دور از تو می گریند احساس ها رنگ غم و اندوه می گیرند
گلهای گلدان ها از شرم میمیرند
در یای شعرم بی تو می خشکد
در وسعت این دشت پهناور دور از تو خاری هم نمی روید
آهنگ ها غمگین آغازها پایان
معراج ها در خاک ای شرقی زیبا
رنگین کمان عشق
دور از تو رنگین نیست…
اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم / اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم
اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی / اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی
اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم / اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم
اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی / اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی
میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال / میشی برام باغبون میوه های تشنه وکال
میشی برام ماه شبای بی سحر / میشی برام ستاره ی راه سفر
ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی / بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی
برای سعادت شبا شعرامو من داد می زنم / برای خوشبختی تو خدا رو فریاد می زنم
به آن لبخندت که چون لبخند گلهاست / به رخسارت که چون مهتاب زیباست
به گلهای بهار عشق و مستی / به قرآنی که آن را میپرستی
قسم ای نازنین تا زنده هستم / تو را من دوست دارم میپرستم
درون کلبه تاریک و تارم / تویی تنها چراغ روزگارم
کبوترهای شعرم تیر خوردند / نمیبینی که عمری بی قرارم
جز در سرای چشم تو جایی ندارم*/*~ای آسمانی! بی تو فردایی ندارم*/*~
دل دادمت گفتی که جان میخواهم از تو*/*~جانم بگیر ای نازنین! نایی ندارم*/*~
دل داده ام جان میدهم حتی برایت*/*~جان میسپارم راحت امایی ندارم*/*~
شب تا سحر مستم به رویای نگاهت*/*~آخر به جز چشم تو رویایی ندارم*/*~
ندایم و هر شب صدایت میزنم من*/*~از خنجر اغیار پروایی ندارم*/*~
گویند سر کن نغمه ای بلبل در این باغ*/*~تا تو نباشی شوق غوغایی ندارم*/*~
دیگر بیا دستم بگیر ای آسمانی*/*~دیگر توان درد تنهایی ندارم*/*~
غیر دل چیزی ندارم ، که بدونم لایق تو
دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهی ، به تو تکیه داده بودم
هر بلایی سرم اومد ، همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم ،ولی از تو نبریدم
هر جا بودم با تو بودم ، هر جارفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن ،تو رویا ، همه جا به تو رسی
اگه احساسمو کشتی ، اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت ، به غریبه سر سپردی
بدون اینو که دل من شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا که تو یادش مونده اسمت
******************************
*****************************
افتاده اگر به خاک دیدی از شاخه جدا شقایقی را
یا در دل موج سهمناگین توفان بشکسته قایقی را
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
در صبح بهار جای شبنم در گونه گل تگرگ دیدی
یا صید به خون کشیده ای افتاده به دام مرگ دیدی
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
چون من به نگاه دلفریبی گر عاشق و بی قرار گشتی
در دشت جنون بی ترانه سرگشته تر از غبار گشتی
یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی
یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی
گفتی که همیشه یاد من باش من یاد تو بوده ام همیشه
من هر غزل و ترانه ام را بهر تو سروده ام همیشه
هر صبح پس از نیایش من از ته دل دعات کردم
در قصر بلور آسمونها فریاد زنان صدات کردم
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
کسی بی خبر آمد
مرا دست خودم داد
کسی مثل خودم غم کسی مثل خودم شاد
کسی مثل پرستو در اندیشه ی پرواز
کسی بسته و آزاد اثیر قفسی باز
کسی خنده کسی غم کسی شادی و ماتم
کسی ساده کسی صاف کسی درهم و برهم
کسی پر ز ترانه کسی مثل خودم لال
کسی سرخ و رسیده کسی سبز و کسی کال
کسی مثل تو ای دوست مرا یک شبه رویاند
کسی مرثیه آورد برای دل من خواند
من از خواب پریدم شدم یک غزل زرد
و یک شاعر غمگین مرا زمزمه می کرد
سعی کن تنها باشی:
زیرا تنها بدنیا آمده ای و تنها از دنیا خواهی رفت.
بگذار عظمت عشق را درک نکنی:
زیرا آنقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد.
بگذار خانه ی عشقت خالی از وجود باشد:
زیرا اگر عشقی در آن منزل کند
به ویرانه های آن هم رحم نخواهد کرد.
اما اگر عاشق شدی:
سعی کن تنها یک نفر را دوست داشته باشی
زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم
نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.
زیبــــــاترین سخنی که شنیدم
سکوت دوست داشتنی توبود.
زیبــــــــــاترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.
زیــــــــباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار توبود.
زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود.
زیبــــــاترین هدیه عمرم محبت توبود .
زیباترین تنهاییم گریه برای توبود .
زیباترین اعترافم عشق توبود
به هرکه دل بستم به اواندیشه اش یاری نبود
بین ما جز قلب سنگش هیچ دیواری نبود
زخمها خوردم ز دست نارفیقان بارها
هیچ زخمی همچو زخم عشق تو کاری نبود
دلم سخت گرفته است ...
می دانم پشت پنجره ایستاده ای ....
صدایم کن... صدایم کن ....
در لحظه ای فرو خواهم ریخت ....
صدایم کن ....
دلم سخت گرفته است ....
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی..
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی
به دنبال کسی هستم که با درد آشنا باشد
دلش غمگین خودش ساده کمی از جنس ما باشد
به دنبال کسی هستم که گر گویم
غم خود را که با سوز و غم ودردم
به هر جا هم نوا باشد
به دنبال کسی هستم که عشقش واقعی باشد
نه دنیا و نه زر خواهد
نه طالب بر هوی باش
کاش میشد دستهایم را پر از معنای نگاهت میکردم
و بر گردنت میآویختم
تا این احساس برای همیشه در تو بماند
بازی روزگار را می فهمم !!!
من تو را دوست دارم ... تو دیگری را ...
و دیگری مرا ... و همه ی ما تنهاییم
یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم
ترس تموم وجودمو برداشت که شاید
منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم!
سریع از کنار مرداب دور شدم.
حالا وقتی که می بینم خودم مرداب شدم
دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم
و حالا می فهمم ... گل نیلوفر مغرور نیست
اون خودشو وقف مرداب کرده...
روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...
روز دوم الکی الکی چشمهام به چشم تو افتاد...
روز سوم...هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...
ماه بعد... شانسی به دلم نشستی
وحالا سالهاست یواشکی دوست دارم.
من کلبه ی خوشبختی تو را
روزی با گلهای شوقم فرش خواهم کرد
وقشنگترین لحظه هایم رابه پای
ساده ترین دقایقت خواهم ریخت
تا بدانی عاشق ترین پروانه ات خواهم ماند
اگه می دونستی قطره ی بارون
وقت دورشدن از ابرا چه حسی داشت "
اگه می دونستی یه بندر
وقت رفتن کشتیها چه تنها میشه "
اگه می دونستی درخت کاج
وقت پر کشیدن پرنده ها چه غمگین میشه "
اگه می دونستی که رفتنت
چه آتشی بر جانم کشید
این قدر راحت نمی گفتی : خداحافظ
تا باد هست خواهم لرزید
و تا عشق هست خواهم وزید
تا نگاه هست خواهم دید
تا پگاه هست خواهم رویید
تا راز است ، خواهم جست
تا ریا هست خواهم شست
تا هستی است ،خواهم زیست
و تا مرگ هست ، خواهم خندید
دستانت را در دستانم بگذار تا برایت
نوید شادی بخش پر ستو ها را به ار مغان بیاورم
دستانت را در دستانم بگذارتا بتوانم
امید ها در دلت زنده کنم
دستانت را در دستانم بگذار تا شاید
بتوانم گوشه ای از تنهایی هایت را پر کنم
دستانت را در دستانم بگذار
تا حداقل بتوانم همراهت باشم
دستانت را در دستانم بگذار تا دوباره
احساس زیبایی ها را در وجودت زنده کنم
دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم
آرامش را در تو زنده کنم
عشق، تصمیم قشنگی ست
بیـا عـاشق شـو
نه اگر قلب تو سنگی ست
بیـا عـاشق شـو
آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست
شوق پرواز تو رنگی ست
بیـا عـاشق شـو
ناگهان حادثه ی عشق، خطر کن، بشتاب
خوب من، این چه درنگی ست
بیـا عـاشق شـو
با دل موش، محال است که عاشق گردی
عشق، تصمیم پلنگی ست
بیـا عـاشق شـو
تیز هوشان جهان، بر سر کار عشقند
عشق، رندی است، زرنگی ست
بیـا عـاشق شـو
کاش در محضر دل بودی و میدیدی تو
بر سر عشق، چه جنگی ست!
بیـا عـاشق شـو
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
صورت آینه زنگی ست،
بیـا عـاشق شـو
می رسی با قدم عشق به منزل، آری...
عشق، رهوار خدنگی ست،
بیـا عـاشق شـو
باز گفتی تو که فردا!!! به خدا فردا نیست
زندگی، فرصت تنگی ست،
بیـا عـاشق شـو
کار خیر است، تأمل به خدا جایز نیست!
عشق، تصمیم قشنگی ست
بیـا عـاشق شـو